آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

دوسال و نيمه شدي عزيزم

.. بعد از فوت مادر بزرگ ددي كه ٩ارديبهشت اتفاق افتاد درست ٥٠روز بعدش بابا عباس (پدر بزرگ ددي)هم فوت كرد.يعني ٣٠خرداد.اخرين باري كه رفتيم پيشش چهلم مادرجون بود و بابا عباس بهت عيدي داد روي صندلي بيرون اتاق پذيرايي نشسته بود و هرچقدر اون روزا بهت ميگفت بيا پيشم تو شيطون بودي و هي درميرفتي و نميرفتي بغلش.طفلي خيلي دوس داشت بغلت كنه..اما بعد فوتش همش توي خونه راه ميري و ميگي آباباس ويا ميگي عباس .خصوصا وقتي عكسشو ميبيني.. ديروز دو سال و نيمت تموم شد و عسل من كلي چيزاي جديد ياد گرفته.خيلي هم مهربونو خانوم شدي طرري كه اين چند روز همه رو عاشق خودت كردي.. دوسه روزه ياد گرفتي مادر بزرگتو مانٓر(مادر)صدا كني و حسابي هم دلبري ميكني از ديروز به ...
6 تير 1393
1